مدت ها پیش این کتاب را از نشر مهری در لندن خریداری کرده بودم و به دلایل مختلف خواندنش را دیر به اتمام رساندم. حجم اطلاعات کتاب بسیار بالاست، ولی به دلیل تسلط نویسنده به بحث، و دستبندی دقیقی که در فصول کتاب ذکر کرده، به هیچ وجه خواننده را سردرگم نمی کند. یکی از ویژگی ها بسیار خوب کتاب بخش نتیجه گیری ست که در پایان هر فصل رابطه فصول کتاب باهم، و ارتباط آن با پرسش اصلی کتاب را در آن دوباره تشریح می کند.

 

در ابتدا قصد داشتم خلاصه ای از مباحث کتاب را ارائه کنم ولی به دلیل گستردگی مطلب از انجام این کار منصرف شدم. ولی برای اینکه خوانندگان را در جریان بخشی از بحث های مطرح شده قرار دهم و تشویق به خواندن کتاب کنم، با ذکر سرفصل های کتاب ها مطالبی که در هنگام خواندن کتاب زیر آنها خط کشیده ام را در اینجا به اشتراک میذارم.

کتاب از دو بخش و هفت فصل تشکیل شده. در مقدمه نکات مختصری از کل کتاب ارائه شده که شاید خواندن گزیده های آن گیج کننده باشد، ولی با خواندن خلاصه های فصول آینده این نکات قابل فهم تر خواهند شد.

 

مقدمه

  ـ چرا کشورهای عمدتا مسلمان در مقایسه با میانگین جهانی سطوح بالایی از اقتدارگرایی و سطوح پایین توسعه اجتماعی ـ اقتصادی را نشان می دهند؟

ـ از قرن هشتم تا اواسط قرن یازدهم، ۷۲ درصد از دانشمندان اسلامی یا خانواده های ایشان در تجارت و یا صنعت کار کرده اند.

ـ هنگامی که بنی امیه با آزار و اذیت فرزندان پیامبر اکرم سلطنت خود را بنا نهادند و هرگونه مخالفت با حکومت خود را به شدت سرکوب کردند. این ادغام خشونت آمیز قدرت موجب ناامیدی بسیاری از دانشمندان از قدرت سیاسی گردید.

ـ از قرن دوازدهم تا چهاردهم، الگوی سلجوقی اتحاد علماـ دولت یا به عبارتی اتحاد “دین و دولت” به سایر ایالات سنی در اندلس، مصر و سوریه به ویژه امپراتوری مملوک (در مصر) گسترش یافت.

ـ سکولارها و بازیگران اسلامی علی رغم قرن ها ستیز علیه یکدیگر، هر دو در به حاشیه راندن پایدار روشنفکران و بورژوازی در جوامع خود نقش به سزایی داشتند.

ـ ویژگی سکولارها در جوامع مذهبی؛باورهای مدرنیستی اقتدارگرایانه،دولت گرا،نگرش منفی نسبت به بورژوازی مستقل است.

ـ اساس اجماع به عنوان یک مفهوم فقهی، این حدیث است که:”امت من هرگز به خطا اتفاق نمی کنند”.اصطلاح “امت” در اینجا به طور کلی به مسلمانان اشاره شده است. این مفهوم اگر به همین شیوه جامع و فراگیر درک می شد می توانست فرصت هایی برای مشارکت و تغییر ایجاد کند. با این حال، علما با تفسیر انحصاری از آن با استناد به خود، مفهوم اجماع را انحصار بخشیده اند و آن را به یک “پدافند محافظه کاری” تبدیل کرده اند.

ـ شافعی یک روش فقهی را گسترش داد که به معنی تحت الفظی قران و احادیث با استنباط اجماع علما و محدود کردن نقش عقل به قیاس صرف، اولویت داد.

ـ با ایجاد اتحاد علماـ دوات از قرن یازدهم، به تدریج به ستون اصلی مذهب سنی رایج و غالب تبدیل شد. سرانجام، حنفی ها و نیز این روش را، همانند مالکی ها و حنبلی ها، پذیرفتند.

ـ روش فقهی شافعی به یک معرفت شناسی غالب تبدیل شد که به تنظیم سایر جنبه های دانش در جهان اسلام پرداخت…این روش در حالی که نقش حاشیه ای برای استدلال قائل می شود برای تجربه عملی هیچ نقش خاصی قائل نیست. این معرفت شناسی، منشا ضد عقل گرایی در بین علما، اسلام گرایان و صوفی گرایان بوده است.

ـ تجزیه و تحلیل من در واقع توضیح می دهد که اتحاد علماـدولت، نه یک بخش اساسی قران و احادیث است و نه یک مشخصه پایدار تاریخ اسلامی.

ـ آروین روزنتال در کتاب مشهور خود با عنوان ” اندیشه سیاسی در اسلام قرون وسطایی” به دروغ حدیثی را به محمد پیامبر نسبت می دهد؛”دین و دولت دوقلو هستند”

ـ “بدانید که دین و دولت برادر یکدیگرند و هیچ کدام از دیگری بی نیاز نیست. زیرا دین، شالوده پادشاهی است و پادشاهی نگهبان دین است. هرچه را پایه نباشد از میان می رود و هرچه نگهبان نداشته باشد تباه می شود”. اردشیر اول امپراطوری ساسانی

ـ مبدا ایده اخوان المسلمین مذهبی در جهان اسلام متنی ساسانی است.

 

بخش اول؛عصر حاضر

فصل اول؛ خشونت و صلح

ـ آیا کشورهای اسلامی مستعد جنگ هستند؟ اگر داده های کل دوره پس از جنگ جهانی دوم را بررسی کنیم لزوما این گونه نیست. اما در دوره پس از جنگ سرد، بیشتر جنگ ها، جنگ های داخلی هستند و کشورهای مسلمان سهم نابرابری از این ها دارند.

ـ عدم تناسب مشارکت مسلمانان در خشونت سیاسی، بیشتر پدیده ای مربوط به سه دهه گذشته است.

استعمار و اشغال غربی

ـ استقلال الجزایری ها پس از یک جنگ خونین علیه استعمار فرانسه، نمایانگر کارایی و اثربخشی خشونت به عنوان ابزاری برای مقاومت و از بین بردن استعمارگر بود.

نقش اسلام

ـ مشارکت راهبان بودایی در قتل عام هایی علیه اقلیت مسلمانان در میانمار آشکار کرده است تا آنجا که پتانسیل خشونت مورد توجه قرار گرفته است بودائیسم با سایر مذاهب تفاوتی ندارد.

ـ رابرت پپ بمب گذاری انتحاری را به عنوان یک تاکتیکی که از سوی گروه های سوسیالیست تامیل تایگرز ایجاد شد، تعریف می کند که تنها بعدها از سوی گروه های اسلامی مورد پذیرش قرار گرفت.

علما

ـ علما محدودیت نوشتن تفسیر جدید (اجتهاد) را بسیار افزایش دادند، حتی برای علمای جوان ترـ نیازمند به سال ها مطالعه قواعد عربی، حفظ احادیث و غیره هستند. فرایند طولانی حفظ مطالب و اجتماعی شدن عموما باعث می شود علمای جوان، در نهایت امر، خلاقیت خود را از دست بدهند.

دولت اقتدارگرا

ـ سولینگن:”کنترل سیاسی رهبران در اکثر دولت های آسیای شرقی حول محور عملکرد اقتصادی و ادغام در اقتصاد جهانی می چرخید و منوط به آن بود، در حالی که بیشتر رهبران خاورمیانه به خودبسندگی درون گرا، کارآفرینی دولتی و نظامی و یک علامت و نشانه تجاری مرتبط با ملی گرایی متکی بودند” به عبارت دیگر، در حالی که در شرق آسیا، اقتصادهای صادرات محور به تجارت و صلح منطقه ای منجر شده اند، در خاورمیانه، نسخه خاصی از اقتدارگرایی، که مبتنی بر الگوی درون نگر حکومت است، نظامی سازی و دیگری های منطقه ای را تشدید کرده است.”

 

نتیجه گیری این فصل

ـ جوامع مسلمان عمدتا نتوانسته اند با تبلیغات داعش و سایر گروه های جهادی مقابله کنند. این ناتوانی در ارتباط با جاه طلبی علما برای انحصار تولید گفتمان های مشروع اسلامی و رکود فکری ناشی از آن در بین مسلمانان است. خود علما نیز، به جای تمرکز بر عقاید جدید، به دلیل تمرکز بر پاسداری از سنت، قادر به تولید مباحث استدلالی صلح آمیز موثری نبودند.

 

فصل دوم؛اقتدارگرایی و دموکراسی

استعمار و اشغال غربی

ـ برای کشورهای تازه استقلال یافته با نهادهای سیاسی نوین، ایجاد جوامع دموکراتیک دشوار است…بیش از چهار پنجم از کشورهای مسلمان پس از پایان جنگ جهانی دوم استقلال یافتند.

ـ همانطور که آنتونی مارکس تاکید می ورزد، ” وحدت ملی پیش شرط لازم برای دموکراسی است،زیرا برقرار کننده و شکل دهنده ی مرزهای جامعه است که مردم و حقوق با آن ها همراه و هم ساز می شوند، بدون آن دموکراسی غیرممکن می باشد”.

پدرسالاری (یا مرد سالاری)

ـ تاریخ غربی به ما نشان داده است که دموکراسی و پدرسالاری می توانند هم زیستی داشته باشند.حتی امروز، دموکراسی های وجود دارند که با نظام پدرسالاری مانند هندوستان هم زمان و متقارن هستند.

دولت های سکولار و اسلامی

ـ تقریبا نیمی از کشورهای مسلمان دارای قانون اساسی سکولار هستند که نشان می دهد ادعای ذات گرایان درباره ناسازگاری ذاتی بین اسلام و سکولاریسم اساسی مبتنی بر داده های تجربی نیست.

اتحادهای علما ـ دولت

ـ حتی در دولت های مختلف سکولار، علما یا با حاکمان اقتدارگرا همکاری داشتند یا به وسیله آنان برگزیده شدند. اگرچه این حاکمان در ابتدا تصمیم داشتند از علما بهره برداری استراتژیک کنند، اما به نظر می رسد که علما در طولانی مدت با اسلامی سازی گفتمان عمومی و در نهایت ارتقا مواضع سیاسی و حقوقی خود از این روابط سود برده اند.

ـ حتی حکومت های سکولاریست در ترکیه، مساجد را از طریق یک نماینده حکومتی، اداره امور مذهبی (دیانت)، که در سال ۱۹۲۴ تاسیس شده بود، کنترل می کردند…در اصل سکولارها برای حفظ نظارت خود بر فعالیت های اسلامی، دیانت را تاسیس کردند. اما اخیرا، هنگامی که طیب اردوغان شروع به ایجاد رژیم پوپولیستی اسلام گرا کرد، وی توانست از دیانت به عنوان یک نهاد متمرکز تحت کنترل دولت بهره برداری کند.

 

عقاید دوران میانه اسلامی، اقتدارگرایی مدرن

ـ از نظر تئوریکی، شیوخ صوفی می توانستند جایگزین معنوی تری برای پروژه های از بالا به پایین اسلام گرایان و قانون گرایی رسمی علما ارائه دهند. ولی در عمل، آنها این کار را نکردند. در عوض، شیوخ صوفی عموما با تعالیم سلسله مراتبی خود همواره یاری گر اقتدارگرایی بودند, همانطور که در گفته ها و سخنان عوام پسند و مشهور از دستورات و احکام طریقت قادریه و نقشبندیه در ترکیه بیان شده است:” هرکسی که شیخ ندارد، شیخ او شیطان است”

 

ـ اگر شریعت به عنوان قانون سرزمین در یک کشور اعلام شود، به چالش کشیدن اختیارات علما برای تفسیر اسلام تقریبا غیرممکن می شود.

نفت و دولت رانتیر(دولت تحصیل دار)

ـ رانت یک موهبت وابسته به زمین شناسی است که نیازی به تولید متمرکز نیروی کار ندارد.درامدهای حاصل از رانت ها، مانند درامد حاصل از نفت و گاز، اقتصاد را رانتی می سازد. دولتی به عنوان دولت رانتیر تعریف می شود که بیش از ۴۰ درصد از درآمد آن را رانت تشکیل دهد.

ـ کشورهای مسلمان بین دو سوم و سه چهارم (۲۰ از ۲۸) کل دولت های رانتی را تشکیل می دهند.

توسعه نیافتگی اقتصادی

ـ “توسعه اقتصادی هم باعث ایجاد دموکراسی می شود و هم حامی و تقویت کننده آن است” در جای دیگر، بوکس تصریح می کند:”در حالی که ۹۴ درصد از کشورها با درآمد سرانه بالاتر از ۱۰ هزار دلار انتخابات آزاد و رقابتی در سال ۱۹۹۹ برگذار کردند، تنها ۱۸ درصد با درآمد سرانه ۲ هزار دلار این کار را کردند”

نتیجه گیری فصل دوم

ـ اگرچه سیاست های غربی مانند پشتیبانی از سلاطین اقتدارگرای قابل اطمینان، شرایط را برای دموکراتیک سازی در کشورهای مسلمان وخیم تر کرده است، اما این سیاست های خارجی را بیش تر می توان به عنوان معلول این شرایط ایدئولوژیکی، سیاسی و اجتماعی اقتصادی مسلمانان به شمار آورد تا آن که علل و به وجود آورنده آنها باشند.

ـ سیاستمدران سکولار، عموما روشنفکران را موانعی برای پروژه های مدرن سازی از بالا به پایین و اقتدارگرایانه خود می دانستند.ضد روشنفکری مشترک سکولارها و بازیگران اسلامی نمایان می کند که این مشکل، علل عمیق تر تاریخی و اجتماعی اقتصادی نیز دارد.

 

فصل سوم؛توسعه نیافتگی اجتماعی اقتصادی

استعمار و استثمار غربی

ـ توجه صرف به استثمار غرب به عنوان علت و عامل توسعه نیافتگی اجتماعی اقتصادی در کشورهای مسلمان نه تنها از نظر تحلیلی اشتباه است، بلکه از نظر اصولی نیز بی نتیجه خواهد بود.

نقش های اسلام و علما

ـ به دلیل آموزه های دینی محافظه کارانه، مسلمانان همیشه نوعی احساس نیاز به توجیه نظرات خود در مورد هر موضوعی با استناد به قرآن، احادیث یا برخی عالمان فرزانه (ائمه) دارند.

ـ معضل اصلی عقاید علما نه تنها محتوای متعصبانه آن هاست بلکه هم چنین می توان به نقش آن ها در حفظ رژیم های اقتدارگرا اشاره کرد. در یک فضای دموکراتیک با مباحث صریح، نقطه نظرات علما می توانستند به چالش کشیده و دگرگون شوند.

نتیجه گیری فصل سوم

ـ در دوره های معینی از تاریخ اسلام، علما و حاکمان برای به حاشیه راندن روشنفکران و بورژوازی با هم اتحادی را تشکیل دادند. از این رو،  ضعف فعلی طبقه های روشنفکر و بورژوایی ـ ضعفی که توسعه نیافتگی اجتماعی اقتصادی را در جهان اسلام پیچیده تر کرده است.

 

بخش دوم؛تاریخ

 

فصل چهارم؛پیشرفت و ترقی

دانشمندان و تجار(قرن هفتم تا یازدهم)

ـ در اوایل تاریخ اسلامی، مسلمانان از نظر علمی و اقتصادی در جایگاهی برتر از مسیحیان غربی قرار داشتند زیرا برای علما و تجار ارج و قرب بسیاری قائل بودند، در حالی که اروپا اغلب تحت سلطه و سیطره روحانیون و نخبگان نظامی بود. پس از مدتی، سرانجام این موضع وارونه شد. در سرزمین های مسلمانان، علما و نخبگان نظامی سلطه یافتند،در حالی که در اروپا غربی، دانشمندان و تجار اهمیت فزاینده ای یافتند. به طور خلاصه، این وارونگی، بیانگر ظهور و پیشرفت اروپای غربی و افول و انحطاط جهان اسلام است.

دانشمندان اسلامی، دولت و تنوع مذهبی

ـ اولین کسی که از سریر و تخت شاهی در اسلام استفاده کرد معاویه بود…معاویه سلسله بنی امیه را تاسیس کرد و دولت را به عنوان یک نهاد تحکیم بخشید. او و دیگر خلفای بنی امیه، مصلحت نظام را در اولویت قرار دادند.

ـ بسیاری از شخصیت های مذهبی قرن هشتم و نهم، از جمله بنیان گذاران چهار مکتب حقوق اهل سنت ـ ابوحنیفه، مالکی،شافعی، و احمد بن حنبل ـ و هم چنین امامان شیعه مانند جعفر الصدیق از خدمت به دولت خودداری کردند.

ـ از مطالعه مجموعه های عربی زندگی نامه ها می توان دریافت که بیش تر متکلمان این دوره متعلق بورژوایی، یعنی تجار یا پسران آنها بودند.

تجار

ـ حنفی:”حرفه یک تاجر درستکار، یا در واقع هر تجارتی، بیش تر از خدمات دولتی خداوند را خشنود”

ـ ادیب مشهور قرن نهم، الجاحظ:” تجار دقیق ترین،شادترین و مطمئن ترین افراد هستند. در حالی که افراد در خدمت دولت کاملا متفاوت هستند. مقامات، پوشش و نشان نوکرمابی و چاپلوسی به تن دارند و قلب هایشان مملو از ترس از مافوق آنهاست؛ هراس همراه با آنان زیست می کند، بندگی و بردگی هرگز رهایشان نمی کند، و ترس از فقر همراه همیشگی آن هاست.”

 

دین و دولت

ـ یک تحول اساسی در قرن یازدهم آغاز شکل گیری اتحاد دین و دولت بود، که اساسا به معنای اتحاد بین علما و دولت نظامی است. این فرایند شامل تبدیل دانشمندان اسلامی به خادمان دولت از طریق مدارس تحت رهبری دولت، نظامی شدن اقتصاد از طریق نظام اقطاع در زمین داری و کشاورزی و به حاشیه راندن فلاسفه و تجار بود.

ـ دوره بنیان گذاری اسلام از دو جهت عمده با دوره پس از قرن یازدهم تفاوت داشت، که مشخصه آن اتحاد علماـدولت است. نخست، اعتقاد بر این بود که مرجعیت دینی پیامبر مستقیما از جانب خداست و اعتقاد بر این بود که اقتدار چهار خلیفه نشئت گرفته از روابط شخصی ایشان با پیامبر است. در مقابل علما فاقد چنین اقتدار دینی در این معنا و مفهوم خاص بوند. دوم، اقتدار سیاسی پیامبر و چهار خلیفه نهادی نبود، بلکه کاریزماتیک بود.

 

سیستم اقطاع

ـ به گفته گویتین، در اوایل قرن یازدهم، “اقتصاد پولی و تجاری خاورمیانه جای خود را به اقتصادی داد که در آن نظام های ملوک الطوایفی مسلط شدند” این تحول، منابع مالی خصوصی دانشمندان اسلامی را کاهش داد و باعث شد بسیاری از آن ها حتی در جستجوی بودجه عمومی در خدمت دولت نبودند، آن را بپذیرند.

ـدر طول قرن یازدهم، سرد شدن آب و هوا در عراق، ایران و آسیای میانه منجر به تنزل و رکود کشاورزی، قحطی و بی نظمی شهری شد…در پی این مشکلات مالی، حکام عباسی اقدام به تفویض و توزیع اقطاع به مقامات کردند. این فرایند نظامی سازی سیستم زمین را فراهم کرد.

ـ واتسون به نظام اقطاع به عنوان یک علت عمده و اساسی برای پایان دوران ابتکاری و تولیدی کشاورزان مسلمان در حدود سال ۱۰۰۰ اشاره می کند. از نظر او این سیستم، مالکیت خصوصی و کارآفرینی را محدود کرد و در نتیجه بهره وری کشاورزی را تقلیل داد.

ـ به گفته آن لمبتون مولفه های مهم ” نظامی شدن فزاینده دولت در قرون ۱۱ و ۱۲ مستقیما در ارتباط با موقعیت و وضعیت تجار بود.

دولت نظامی و فتوحات

ـ ویژگی اقتصادی ساختار دولت نظامی تمرکز آن بر رانت خواری از طریق فتح و تسخیر بود.

ـ طبقه گفته فردریک استار، دولت نظامی محمود با قانون و حکومت مبتنی بر تجارت، که در آسیای میانه عادی بود، متفاوت بود. در مقابل، اقتصاد سلطنت محمود بر اساس استخراج ثروت عمدتا از سرزمین های فتح شده بود.

ـ بارتولد مورد غزنوی را آغازگر یک الگوی سیاسی جدید می داند:” از این منظر به طور آشکار و مشهود، تقسیم ملت به لشکری که پادشاه به او مساعدت می کند، و در مقابل خواستار خدمت صادقانه و وفادارانه است، و افراد دیگری که پادشاه از انها دفاع می کند…،متقابلا خواهان اطاعت بی قید و شرط و پرداخت مالیات بی شکوه و شکایت است آغاز می شود.”

سلجوقیان و علما

ـ مقامات دولت سلجوقی، از طریق مدارس نظامیه فراتر از کسب حمایت علما رفتند؛ آنان شروع به تاثیر سیستماتیک در تکوین علما کردند.مقامات دولتی بر اعمال وقف و مدرسه و ذی نفعان تاثیر گذاشتند و در انتصابات مداخله کردند.

غزالی و نظریه انحطاط و زوال

ـ روابط توام با فراز و نشیب غزالی با مقامات سیاسی، تایید کننده استدلال من مبنی بر بنا شدن ائتلاف علما و دولت بر اساس یک ساخت تاریخی است، و این که آن ائتلاف یک اصل اساسی و اصلی اسلام نبود.

ـتوضیح گسترده تر محوشدگی مسلمانان به نقش منفی غزالی اشاره دارد. استار در کتاب روشنگری گمشده استدلال می کند که غزالی با حمله به فلاسفه و ترویج تصوف در انحطاط فکری آسیای میانه ( و شرق ایران) نقش داشت. غزالی،طبق گفته استار، سلسله مراتبی معرفت شناختی را به اجرا درآورد که “درک عقلانی را.. به وضعیتی تبعی و وابسته تنزل داد که نه توانایی و نه مجوزی برای به چالش کشیدن دانش به دست آمده از طریق بینش و سنت عرفانی را داشت”

ـ راندن کالینز هم چنین غزالی را مسئول به حاشیه راندن فلسفه می داند. از نظر وی، غزالی کلام،سنت کتاب مقدس، منطق و تصوف را باهم ترکیب کرد، و این ترکیب به “فرهنگ راست دینی اسلام” تبدیل شد.

ـ در آغاز قرن یازدهم، خلفای قادر و قائم گروه های مختلفی از جمله معتزلی و شیعه را مرتد اعلام کردند که باید کشته شوند. در پایان قرن، غزالی این رویکرد را علیه برخی از فلاسفه و شیعیان اسماعیلی، اما نه معتزلی، به کار گرفت. فرانک گریفل توضیح می دهد که عقیده کشتن مسلمانان خود تعریف شده بر اساس اتهام ارتداد در قرن یازدهم تثبیت شد.پیش از این، نظر حقوقی رایج این بود که یک مسلمان مادامی که صریحا و علنا از اسلام تبری نجوید کشته نمی شود.

ـ نقش اصلی منفی غزالی در زندگی فکری مسلمانان مربوط به جزئیات دیدگاه های خاص وی نیست بلکه به سهم وی در تحکیم اتحاد علماـ دولت بر می گردد.به ویژه، پایه گذاری عقیده اعلام افرادی که دارای دیدگاه های متناقض هستند، از نظر سرکوب مخالفان مذهبی و سیاسی به یک ستون مهم اتحاد علماـدولت تبدیل شدند. این عامل شرایط خلاقیت فکری را بدتر می کند. غزالی خود محصول دوران پویایی فکری مسلمانان بود. بعدها، تفکر انتقادی درباره مسائل دینی و متافیزیکی چنان دچار یاس شد که تمدن اسلامی به ندرت دانشمندان و فیلسوفان اسلامی در حد و مرتبه غزالی و این سینا تولید کرد.

تاثیر ساسانیان بر اندیشه سیاسی مسلمانان

ـدانشمندان اسلامی که به فلسفه یونان حمله کردند، در پذیرش اندیشه های ساسانی رواداری بیش تری داشتند، احتمالا به این دلیل که مورد اول دارای مولفه متافیزیک قوی بود، در حالی که مورد دوم،متمرکز به تجربه ایرانیان در حکومت داری بود.

ـ نفوذ ساسانیان برمفاهیم برادری دین ـدولت و سلسله مراتب اجتماعی به مدت قرن ها وجود داشت، اما در قرن یازدهم تاثیرگذار شدند.

نتیجه گیری فصل چهارم

شرایط نامساعد و نامطلوب در قرون دهم و یازدهم با ابعادی متعدد در سرزمین های مسلمانان آغاز شد. کاهش درامد کشاورزی باعث تضعیف نظام اقتصادی قدیمی شد. نظام اقتصادی جدید، بر اساس تشخیص درامد به کارکنان نظامی، اقطاع ها، با نظامی شدن اقتصاد همراه شده بود. در همین اثنا،راست دینی سنتی در حال تکوین بود، اگرچه شکل گیری و تکوین کامل آن مستلزم یک قدرت دولتی بود. در سیستم اقتصادی به طور فزاینده نظامی شده، تجار در حال از دست دادن نقش اساسی و عمده سابق خود بودند. این نادیده انگاشتن و به حاشیه راندن به معنای کاهش فرصت های مالی خصوصی برای علمای اسلام و انگیزه ای برای پذیرش حمایت دولتی بود. در همان زمان، گسترش اقتصادی، مذهبی و سیاسی نیروهای شیعه واکنش اهل سنت را برانگیخت. این شرایط اجتماعی اقتصادی، مذهبی و سیاسی ظهور اتحاد دولت علما را ممکن ساخت.

 فصل پنجم؛ بحران
تهاجمات(قرون دوازدهم تا چهاردهم)

ـ تاکید صلیبیون بر “جنگ مذهبی” با احساسات و نگرش های مشابه از جانب مسلمانان طنین انداز شد که قدرت بیشتری به اتحاد علماـدولت داد.

ـ مسلمانان به سبب وجود آن تهاجمات خارجی بر امنیت و بقا تمرکز کردند و از این رو جایگاه نخبگان نظامی را ارتقا بخشیدند.

 

تصوف جایگزین فلسفه

ـ علما و صوفیان خلا برجای مانده از غیبت تدریجی فلاسفه را پر کردند. تصوف با گفتمان های تلفیق کننده ی عقاید و منعطف خود، در میان اقشار خاصی از نخبگان و توده های مسلمان، که دانش راست دینی مدارس محور را خشن و ملالت آور می دانستند، محبوبیت یافت.

ـ به گفته هاجسون، ادعای صوفیه درباره دانش عرفانی و رازورزانه راهی برای دور زدن سانسور علما بود. اختفای دانش به تدریج به “الگویی برای همه متفکرانی که با دامنه محدود مورد تایید علمای رسمی هم نوایی و مطابقت نداشتند تبدیل شد” در نتیجه ” جنبه های بدیع تر و خلاقانه تر فرهنگ روشنفکری در اسلام..تمایل به رمزگونه شدن داشت”.

ـ درک صوفیان از سلسله مراتب معنوی در تضاد و تقابل با پیام اصلی مساوت طلبی اسلام سنی است.مشایخ صوفیه ادعای انحصاردر اصطلاحات قرانی ولی (مفرد) و اولیا (جمع)، به معنای دوستان (خدا) را دارند. این پویایی مشابه انحصارطلبی علما در اصطلاحات گسترده قرانی (علم) و (علما) است، با تقلیل اولی به مطالعات اسلامی و دومی به خود ایشان. مشایخ صوفیه در این جا متوقف نشدند. آن ها حتی در مورد وجود یک انسان کامل ـ (قطب روحانی) ـ در راس سلسله مراتب معنوی استدلال کرده اند. از این رو، وظیفه مسلمانان عادی پیروی از این انسان کامل بود.

 

اندیشه سیاسی مسلمانان

ـ رویکرد فقهی (به نمایندگی ابن تیمیه) غالب و مسلط بود، در حالی که رویکرد فلسفی (به نمایندگی ابن رشد) اغلب در اندیشه های سیاسی مسلمانان بین قرون دوازدهم و چهاردهم در حاشیه بود. طبقه علما دارای چندین مدرسه و هزاران عضو برای انتشار عقاید خود بودند، در حالی که فلاسفه، به جز حمایت سیاسی گذرا و ناپایا فاقد هرگونه پایگاه و حامیان نهادی و مالی بودند، به ویژه پس از تضعیف طبقه تاجر، که پیش از این هم فلاسفه و هم دانشمندان اسلامی مستقل را حمایت می کردند.

ـ رویکرد ادبیات اندرزی(یا آینه برای شاهزادگان) بود. این رویکرد بسیار گزیده تر و عمل گراتر از گزینه های فقهی و فلسفی بود. آثار این گروه در درجات مختلف، سیاست عملی ساسانی، فلسفه یونانی و اندیشه سیاسی اسلامی را در هم آمیخت.

ـ رویکرد روش شناختی و نظری ابن خلدون می توانست اندیشه سیاسی مسلمانان را در صورتی که قرن ها نادیده گرفته نمی شد به سطح بسیار متعالی تری برساند.روش شناختی تجربی وی می توانست مشکل اصلی معرفت شناسی نص گرای علما را حل کندـ تمرکز انحصاری بر متن بدون در نظر گرفتن زمینه و شرایط.

نتیجه گیری فصل پنجم

ـ از قرن دوازدهم تا چهاردهم میلادی، مسلمانان متحمل تهاجمات ویرانگری از جانب صلبیون، مغولان و تیموریان گشتند. با این وجود، مسلمانان پس از از این تهاجمات با شکست دادن صلبیون، تغییر کیش مغولان به اسلام و تاسیس امپراتوری قدرتمند، از نظر ژئوپلیتیکی احیا شدند و قدرت خود را بازیافتند. ازتاثیرات منفی دیرپای و ماندگار این تهاجمات، سهم آنها در تحکیم اتحاد علماـ دولت بود.

ـ علما با همکاری با نخبگان نظامی مملوک، مقاومت در برابر حاکمان فاسد و ظالم را از مشروعیت خارج کردند.

فصل ششم؛ قدرت

سه امپراتوری مسلمانان (قرن پانزدهم تا هفدهم)

ـ در فاصله سده هاس پانزدهم و هفدهم، اروپای غربی به پیشرفت های فکری، اقتصادی و نظامی دست یافت که در مجموع تحت عنوان “بیداری و ظهور غرب” نامگذاری شد.بسیاری از محققان، تمرکز زدایی سیاسی در اروپا را دلیل این تحولات عنوان کرده و آن ها را در مقابل تمرکز سیاسی در جهان اسلام و چین قرار داده اند.

ـ تمرکز سیاسی، مادامی که با سطح مشخصی از تنوع اموزه ای و نهادی هم زیستی داشته باشد ذاتا یک عامل واپس گرا و قهقرایی نیست. جنبه اصلی قابل بحث و مسئله ساز تمرکز سیاسی در امپراتوری های عثمانی،صفوی و مغول، حفظ هژمونی اموزه ای و نهادی آن بود ـ آن چه من آن را اتحاد علماـ دولت می نامم.

 

فصل هفتم؛فروپاشی و سقوط

ـ ناتوانی در درک مدرنیته و اصلاحات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)